اول بریم سراغ چالشی ک بین همه راه افتاده😀
1~ مهمترین قانون زندگیت:
تا خوب بهش فکر نکردی انجامش نده!
2~ اگر انسان نبودی، دوست داشتی کدوم خلقت خدا باشی؟
عاامممممم... دریا...شایدم عقاب
3~ در پنج کلمه خودتو خلاصه کن:
اندک زیادی عصبی و زودجوش ، منبع انرژی ، بادقت و منظم ، جوانب سنج ، جدی و مصمم
4~ یک چیز از خودت بگو که هیچکس در بلاگفا ازش خبر نداره:
لباسی ک الان پوشیدم با لباسی ک پارسال همین موقع پوشیدم یکیه😂
5~ مهارتی که در آن خوب نیستی:
یاد دادن چیزی ب کسی با توضیح
6~ اخرین باری که یک کار را برای اولین بار انجام دادی کی و چی بود؟
عااااا فکر کنم دیشب ... آره دیشب بود
6~ یک عضو داخلی و یک عضو خارجی مورد علاقه بدنت:
مغز و زبان (زبون خارجی حساب میشه ن؟:/)
8~ اگر یک ماه فقط یک غذا را باید هرروز بخوری اسم اون غذا رو بگو:
عااا من نمیتونم بیشتر از دو روز ی چیز تکراری بخورم و برسه ب ی ماه :/
ولی ب قول جسی چای
9~ سه تا مهارت یا شغلی که یاد گرفتنش و به اون رسیدن بهت حس خوب خواهد داد:
نقاشی دیجیتال ، گیتار زدن ، تجارت و فن بیان عالی
10~ یک قول به خودت بده.
قول میدم ک بیشتر ب خودم سخت بگیرم
11~ یک ارزو برای خودت:
امیدوارم ی روز ی الماس واقعی بشی
12~ یک بلاگر خانم که اکثرا همیشه نوشته هاشو دوست داری:
کس خاصیو ندارم ، ولی نوشته همه ی بچه ها رو میخونم
13~ یک بلاگر آقا که اکثرا همیشه نوشته هاشو دوست داری:
ب پاسخ قبل مراجعه کنید🤝🏻
14~ وبلاگت رو با کدوم وبلاگ حاضری عوض کنی:
سوال چرتی بود :/ بعدی...
15~ یک ادم مشهور بیاد وبلاگت... کی باشه؟
Nobody! ولی دوست دارم نازیو بکشونم بلاگفا :/
16~ یک سوال از خودت بپرس و جواب بده:
چقدر دیگه میتونی ادامه بدی؟
تا وقتی ک نفس بکشم ادامه میدم
خاب اینم از چالش
ولی ی عده هستن بینمون ک وب ندارن و شاید بخوان چالشو برن پس شما اینو تو کامنتا جواب بدید 😁
1~ مهمترین قانون زندگیت:
2~ اگر انسان نبودی، دوست داشتی کدوم خلقت خدا باشی؟
3~ در پنج کلمه خودتو خلاص کن :
4~ یک چیز از خودت بگو که هیچکس در بلاگفا ازش خبر نداره:
5~ مهارتی که در آن خوب نیستی:
6~ اخرین باری که یک کار را برای اولین بار انجام دادی کی و چی بود؟
6~ یک عضو داخلی و یک عضو خارجی مورد علاقه بدنت:
8~ اگر یک ماه فقط یک غذا را باید هرروز بخوری اسم اون غذا رو بگو:
9~ سه تا مهارت یا شغلی که یاد گرفتنش و به اون رسیدن بهت حس خوب خواهد داد:
10~ یک قول به خودت بده:
11~ یک ارزو برای خودت:
12~ یک بلاگر خانم که اکثرا همیشه نوشته هاشو دوست داری:
13~ یک بلاگر آقا که اکثرا همیشه نوشته هاشو دوست داری:
14~ دوست داری جای کدوم نویسنده وب ها باشی؟
15~ یک ادم مشهور بیاد ببینیش... کی باشه؟
16~ یک سوال از خودت بپرس و جواب بده:
حالا بریم سر بحث اصلی!
پ.ن:نمیدونم چرا آنقدر دلم میخواد الان پست کنم اینو ولی هنوز کامل نیست :/
روز س شنبه با خواهران و مامان و داداشم رفتیم بازار (رفتیم ۱۷ شهریور)
قرار بود من ی کاپشن بخرم بقیه هم هرچی خواستن
وقتی رسیدیم رفتیم پارکینگ طبقاتی آسمان
از اونجایی ک خیلی پر بود تا طبقه ۵ رفتیم بالا
واکنش منه پارکینگ ندیده 😂🤦🏻♀️👇🏻
من+ ، فاطمه -
+وحححححححح چ پارکینگ خفن زشتیییییی😀
خیلی تاریکههههههه یعنی توش جسد پیدا میشه؟😀🔥
آبجی چشاتو وا کن ببین خین میبینی یا نح😀😀
-😐🤦🏻♀️برام سواله تو مغز تو چی میگذره؟ جسد کجا بود دختر آدم باش
+پس بیا بریم یکیو بکشیم ک جسد پیدا ش😆
-(آهی از سر ناامیدی میکشد...)
خلاصه رفتیم و بعد خرید کردن من از پاساژ آمدیم بیرون
زینب ی گوشه کنار فضای سبز وایستاد بود وقتی منو دید گفت : زهرا بیا بیا اونجا رو نیگا
رفتم دیدم زیر بوته ها موشه!😃
ی موش خیلییی ریز و کیوت اندازه انگشت بود😆
ی موش خیلییی بزرگ و زشت اندازه ساق دستم بود😐
ی موش متوسطم بود اونجا😂
بعد رفتیم گشت زدن و من همش دنبال ی هودی نارنجی بودم ک چشممو بگیره آخرشم یافت نشد😂☹️
ی جا هم داداشم کارت کشید موقع گفتن رمز با فروشنده کل کل میکرد ک ببین زیادی کشیدی رو قیمت جنس من انقدر بیشتر پول نمیدم بهت!
اونم میگفت نه برای ما صرف نداره و و و
آخرشم داشت سر قیمت ها منت میذاشت ک داداشم گفت : همه جنسا رو بزارین بریم بیرون آقا دستت درد نکنه
کارتو گرفت و امد سمتمون
مامانمم خریدا رو گذاشت رو میزش و آمدیم بیرون
دقیقا وقتی همه امدیم و یکم دور شدیم صداش امد ک آقا همونقدر ک گفتی نمیخوای؟(خیلی برام جذاب بود ک خودش پشیمون شد😂)
خوشبختانه برا اون داداشم رو دنده لج نبود و قبول کرد برگرده😂
درحینی ک دوباره داشت خریدا رو جمع میکرد و کارت میکشید شروع کرد ب گفتن : ببین آقا بهتره آدم ی سوزن ب خودش بزنه ی جوالدوز ب بقیه!
من سر نماز بودم و این بنده خدا (شاگردش) بخاطر اینکه گفت مشتری امده موند وگرنه اونم باید میومد نماز! این خرید شما بخاطر نمازه!
داداشمم ی نگاه عاقل اندر سفیه بهش انداخت : ببین برادر من چرا ب نماز ربط میدی؟ منم صدای اذانو شنیدم خواستم برم نماز ولی فروشگاه شما رو دیدم امدم خرید پس این فروش تو بخاطر نمازه! ببین منم میتونم ب نماز ربطش بدم
فروشنده : من کی ب نماز ربط دادم؟ من دارم میگم یکم با انصاف تر باش
داداشم: راست میگی مشکل از اخلاق منه حالا شما سریع تر حساب کن
منم تمام مدت ی گوشه وایستاده بودم با دقت ب حرفاشون گوش میدادم و سعی میکردم پیشبینی کنم کی چی میگه کی کم میاره
ک تهش 85% پیشبینیم درست در امد😂😂
موقع برگشتن ، ابجی هام و داداشم داشتن حساب و کتاب میکردن
ک آخر ب این نتیجه رسیدن خواهرم باید ی مقدار برای داداشم واریز کنه
داداشم میگفت نمیخواد هدیه بردار خواهرم میگفت نه نمیخوام
تهش من پریدم وسط:
+آقا مصطفی پولو نمیخواد فاطمه هم پولو نمیخواد اینم شماره کارت منه برای کمک ب رضایت طرفین😃💳 هرچی نمیخواین بریزین توش 😀
ک با نارضایتی طرفین روبرو شدم و لقب لاشخور نصیبم شد😇😂
آخه بد کردم ب فکرشون بودم؟😂😂
خاب
بازم حرف دارم اما دیگه حسش نیست :/
اینم بگم ، خواستم عکس کاپشنمو برا داداش مجتبیم بفرستم ببینش
با فاطمه کلی سر کاپشن ادا در اوردیم و فشن شو راه انداختیم اون با اسنپ چت هی عکس میگرفت من ژست میگرفتم (نامرد اون فیلتر ک چشم و دهنو بزرگ میکنه روم انداخته بود عکس میگرفت🤣🤣)
اخرش با کلی تو سر و کله هم زدن ی عکس انتخاب کردیم
ب زینب گفتم آبجی بیا اینو بفرستیم براش😃
زینب: من ازت عکس گرفتم براش فرستادم جوابشم داد 😐😁
من و فاطمه :😐.......*صدای جیرجیرک
ولی در کل خوب بود
خاب خیلی حرف زدم بسه دیگه:/
ادیوس فعلا😃🖐🏻
